صحنههای دیدنی امروز صبح، در کوچه و خیابان، صحنههایی بود که شاید خیلی از ماها را با خودش به گذشتههای دور و نزدیک برد. به روزهای اول مدرسه
دیدن بچههای کوچولو با روپوشهای رنگی، کیفهای رنگ و وارنگ با تصاویر شخصیتهای کارتونی و فانتزی، بغض بعضی از سال اولیها، اضطراب بعضی از پدرها و مادرها، همه و همه صحنههایی بودند که در گوشه گوشه کوچه،خیابانها چشمها را نوازش میداد و یادها را به گذشتهها میبرد.
هرچند در نسل من خبری از برد هوشمند، دفتر و مداد فانتزی، کیفهای چرخدار و . نبود اما تمام دلخوشیام در شب سی و یکم شهریور رسیدن صبح اول مهر بود.
در نسل من فقط کیفها و دفترها و مدادها ساده نبود، شادیهای کودکانه هم ساده بود. اسباببازیها هم ساده بود. دلخوشهایمان هم رنگ سادگی داشت.
در نسل امروز بارها و بارها دیدهام که چقدر کودکان راحت طلب و پرتوقع شدهاند. چقدر هیجانات و زرق و برق علم و تکنولوژی وقت کودکان امروز را پر کرده که بعضاً جایی برای شادیها روز اول مدرسه باقی نگذاشتهاست.
به دفعات این جمله را از بچهها شنیدهام که میگویند: حیف که تعطیلات تابستان تمام شد و مصیبت درس و مدرسه شروع شد. و هر بار از خودم میپرسم علت را باید در کجا ریشهیابی کرد؟
در روش تربیتی والدین امروز؟
در بیماری سیستم آموزشی ایران؟
در فرهنگ جامعه و عوض شدن جای بعضی از ارزشها و ضد ارزشها؟
و یا.؟
بعضی ,نسل ,هم ,مدرسه ,اول ,ساده ,بعضی از ,در نسل ,ساده بود ,شد و ,نسل من
درباره این سایت